بیماری مامان !
دلم گرفته...
آنیتای نازم شما خوابیدی گلم اما مامان خوابش نمیبره؛یه شبی مثل امشب دو سال پیش من و مامانم این ساعتها تو بیمارستان از خوشحالی به دنیا اومدن خواهرت خوابمون نمیبرد و دوتامون محو تماشای کوچولوی نازی بودیم که اولین و شیرین ترین تجربه ی زندگیمون بود .بابایی هم تو خونه بود و همش باهم تلفنی حرف میزدیم ؛ اونم از خوشحالی بیدار بود ؛یادش بخیر .هیچ وقت فکر نمیکردم عمر خوشی این قدر کوتاه باشه .دو سال با تمام خوشی ها و ناخوشی هاش گذشت اما هر وقت یاد شب به دنیا اومدن الینای عزیزم میوفتم غرق خوشحالی میشم و با تمام احساس شادی اون شبم رو لمس میکنم اما چه حیف که دنیا موندنی نیست ؛شادیهاشم تموم میشن... دخترم ؛عزیز مامان دوست دارم طوری زندگی کنی که غصه های دنی...
نویسنده :
مامانی
2:30
فرشته ی آسمانی من تولدت مبارک
مینویسم برای تو که هنوزم حضورت پررنگ و فراموش نشدنیست،برای تو که از جنس آسمانی ،به خود میبالم که فرشته ای از بهشت دارم؛ فرشته ای که من مادرش هستم ،گرچه از او دورم اما او هست و من هستم و لحظه به لحظه با او زندگی خواهم کرد .حتی مرگ هم ما را از هم جدا نمیکند که شاید به هم نزدیک تر شویم .روزهای دوریت سخت میگذرد دخترم ، مثل همیشه ... فرشته آسمانی من تولدت مبارک 90/6/24تاریخ زمینی شدن الینای عزیزم ...
نویسنده :
مامانی
1:49
هدیه های دخترم
برفک ...!
آنیتای ناز من دهنش برفک گرفته ؛براش ناراحتم خوب نمی تونه شیر بخوره .من خیلی مواظبش بودم و همیشه تو ذهنم بود نظافت رو خیلی رعایت کنم اما نمیدونم چرا ....؟ امروز میبرم دکترش ببینه ،اگه کسی تونست منو راهنمایی کنه ممنون میشم . ...
نویسنده :
مامانی
13:02
نازنینم روزت مبارک
دخترم روزت مبارک ------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- بعدا نوشت : 14 شهریور تولد ورود به 28 سالگی خودم هم مبارک .دو روز با تاخیر نوشتم آخه خونه نبودیم . امیدوارم همسر خوبی برای شوهرم و مامان خوبی برای دخترم باشم. ...
نویسنده :
مامانی
12:00
درباره وبلاگ
هرگز تو را فراموش نخواهم کرد، حتی اگر فاصله ها باعث دوری دیده ها گردد، همیشه در دلم خواهی ماند، جایی که جای هیچ کسی نیست بجز تو و هیچ کسی نمی تواند جای تو را در دلم بگیرد... نگاه معصومت در یاد من همیشه جاوید است؛ برای همیشه... این وبلاگ رو بخاطر خودم ؛ بخاطر دوستام و بخاطر الینای عزیزم ساختم. میدونم هیچ وقت خاطرات دخترم کم رنگ نمیشه اما دلم نمیخواد بیشتر از این ناراحتش کنم و غصه ی مامان رو ببینه،سعی میکنم آروم باشم و امیدوار. برام دعا کنید... این متن درباره وبلاگم برای الینای عزیزم بود ؛باید عوضش کنم چون این وبلاگ شده خاطرات آنیتای نازم؛نه اینکه الینا رو فراموش کردم نه؛الان بیشتر از همیشه دلم براش تنگ شده و حتی اگه 1...
نویسنده :
مامانی
12:12
واکسن دو ماهگی
دخترم ببخش مجبورم یکمی اوفت کنم تا در آینده از خیلی بیماری ها در امان باشی .میدونم خیلی درد داره ،هر چی گریه کنی و اذیت کنی حق داری ،خودم پا به پات بیدار میمونم و مواظبتم . آنیتا جونم دیروز بعد واکسن خیلی ناراحت بود و همش گریه میکرد اونم از نوع غش ! آخه دردش خیلی زیاد بود بچم ،پاهاشو بستیم بهتر شد.امروز حالش بهتره فقط نق میزنه ؛منم که کلی نازشو میکشم .دیگه چکا کنیم ماییم و همین یه نی نی . ...
نویسنده :
مامانی
11:58