آنیتا کوچولوی منآنیتا کوچولوی من، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 27 روز سن داره

به انتظارت می مانم

کادو واسه بابایی؛تولدت مبارک عزیزم

تولد بابایی نزدیک و من و نی نی جون چون نمیتونیم زیاد بریم خرید یکم از کادوشو قبلا خریدیم .اینم از کادوهای تولد 29سالگی بابا محمد البته هنوز تزیین نشده ! امیدوارم بازم بتونم برم خرید چون چندتا چیز دیگه هم تو فکرمه که واسه شوهری بخرم . تولدت مبارک همسر عزیزم   ...
24 اسفند 1391

ادامه تولد بابایی...

چون اسفندماه خیلی برام شیرینه از اول تا آخرش همش به بابایی تولدشو تبریک میگم .امروز رفتم اون چیزی که تو فکرم بود رو واسه بابا خریدم اما از طرف دختری ! "من که کادومو ددددددادم " میدونستم بابا از این چیزا خوشش میاد       اینم کادو دخترم به بابایی(جعبه ابزار!)                ...
24 اسفند 1391

یه خبر خیلی خوب

 دوستای خوبم مامان طاها فرشته ی آسمونی (مامانی بیتاب) یه نی نی تو دلش داره .از اینجا بهش یه دنیا تبریک میگم .دوست خوبم خیلی برات خوشحالم ؛امیدوارم نی نی نازت صحیح و سالم به دنیا بیاد .خیلی برات خوشحالم ...
23 اسفند 1391

دلم برات تنگه...

وای مامانی چقدر دلم برات تنگه ،نمیدونی چطور روزشماری میکنم تا بیای تو بغلم ؛دیگه طاقت ندارم .این روزا یکم به هم ریخته ام ،تو عزیزم داری با نفس های من نفس میکشی اما بدجوری جای خالیت رو احساس میکنم ،وقتی میشنوم مامانی؛ عید92 بچشو به دنیا میاره با یه حسرتی میگم آخی خوش به حالش انگار توی عزیزم رو ندارم ! بعدش خودم از حرفم ناراحت میشم .منظورم از خوش بحالش اینکه بالاخره انتظار براش تموم میشه ونی نی رو تو بغلش میگیره،وای چه حس شیرینی؛دخترکوچولوی نازم بی صبرانه منتظر اومدنت هستم .مامانی توروخدا مراقب خودت باش ؛هیچ وقت تنهام نذار... ...
23 اسفند 1391

عروسک

من که دلم طاقت نمیاره مامانی ! برات چندتا عروسک خریدم گل نازم    واینم یه کیف عروسکی ...
20 اسفند 1391

وای...

یه چیزی بگم ! هنوز نتونستم یه اسم خوب انتخاب کنم ! خیلی برام سخته ...
19 اسفند 1391

برف !

سلام سلام .امروز صبح وقتی از خواب پاشدم چشمم به بیرون افتاد ،باورم نمیشد ! با اینکه تو سایت هواشناسی زده بود نیم متر برف اما گفتم زیاد صحت نداره ،برف از نیم متر هم بیشتر بود !!!!! دلم نیومد عکسهاشو نزارم ؛    برف 17 اسفند ماه 1391 حیاط خونمون ...
18 اسفند 1391

آدم برفی

اینم یه آدم برفی که منو وبابایی تو حیاط خونمون باهم درست کردیم .البته شما دختر نازم هم بودی فقط تو دل مامان ،تازه خیلی هم با ما همکاری کردی چون اصلا اذیتم نکردی ؛انگار تو هم از برف بازی خوشت میومد شیطون ! ...
18 اسفند 1391

دلم گرفته...

سلام عزیز مامان .دوست ندارم تو وبلاگ پراز امیدت حرفای ناامیدکننده بزنم اما امروز خیلی دلم گرفته ؛هرچه قدر پرتحمل باشم و خودمو به فراموشی بزنم بازم یه موقع هایی کم میارم و دیگه حتی حوصله ی خودمم ندارم. به قول زنده یاد حسین پناهی  : آدمیست دیگر؛ یک روز حوصله ی هیچ چیز را ندارد؛ دوست دارد بردارد خودش را بریزد دور ... دلم بدجوری هوای الینا رو کرده ،عزیز مامان میدونم درکم میکنی ؛میدونم یه روز میای و مونسم میشی ،الانم وقتی باهات حرف میزنم بی حرکت میشی انگار داری گوش میدی ؛تا ساکت میشم شروع میکنی به تکون خوردن ! عجیبه که حرفامو میشنوی اما خیلی شیرینه که حس میکنم تو هستی ،که دل گرفته ی مامان رو آروم میکنی .اون قدر دلم بارونیه که با کوچکترین...
16 اسفند 1391