دلم برات تنگه...
وای مامانی چقدر دلم برات تنگه ،نمیدونی چطور روزشماری میکنم تا بیای تو بغلم ؛دیگه طاقت ندارم .این روزا یکم به هم ریخته ام ،تو عزیزم داری با نفس های من نفس میکشی اما بدجوری جای خالیت رو احساس میکنم ،وقتی میشنوم مامانی؛ عید92 بچشو به دنیا میاره با یه حسرتی میگم آخی خوش به حالش انگار توی عزیزم رو ندارم ! بعدش خودم از حرفم ناراحت میشم .منظورم از خوش بحالش اینکه بالاخره انتظار براش تموم میشه ونی نی رو تو بغلش میگیره،وای چه حس شیرینی؛دخترکوچولوی نازم بی صبرانه منتظر اومدنت هستم .مامانی توروخدا مراقب خودت باش ؛هیچ وقت تنهام نذار...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی