برای دخترم
مامان جون ،عزیز دلم ببخش که این روزا حالم اصلا خوب نیست،عذاب یادآوری خاطراتت این روزها، بدجوری درگیرم کرده .نمیتونم از فکرم بیرونش کنم ،شب و روزهایی که بدترین لحظات زندگیم بود،دوست داشتم بمیرم فقط همین؛میدونم تو این دنیای نامرد هرکسی یه غمی داره،گاهی فکر میکنم اگه غم از دست دادن خواهرتو به دوش نمیکشیدم چه غم دیگه ای انتظارمو میکشید ... میدونم قاطی کردم ،حرفام هم مسخره شده!
خلاصه اومدم بگم ببخش و برای مامانت صبوری کن؛میدونم که اومدی بشی سنگ صبورم ؛که بشی همدمم.چه خوب کردی اومدی،خیلی دوستت دارم ،فقط قول بده مامانو تنها نذاری هیچ وقت هیچ وقت...
شادیهایم هدیه به تو ، کم بودنش را بر من خرده مگیر ، این تمام سهم من از دنیاست ...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی