آنیتا کوچولوی منآنیتا کوچولوی من، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 9 روز سن داره

به انتظارت می مانم

دلم گرفته...

سلام عزیز مامان .دوست ندارم تو وبلاگ پراز امیدت حرفای ناامیدکننده بزنم اما امروز خیلی دلم گرفته ؛هرچه قدر پرتحمل باشم و خودمو به فراموشی بزنم بازم یه موقع هایی کم میارم و دیگه حتی حوصله ی خودمم ندارم. به قول زنده یاد حسین پناهی  : آدمیست دیگر؛ یک روز حوصله ی هیچ چیز را ندارد؛ دوست دارد بردارد خودش را بریزد دور ... دلم بدجوری هوای الینا رو کرده ،عزیز مامان میدونم درکم میکنی ؛میدونم یه روز میای و مونسم میشی ،الانم وقتی باهات حرف میزنم بی حرکت میشی انگار داری گوش میدی ؛تا ساکت میشم شروع میکنی به تکون خوردن ! عجیبه که حرفامو میشنوی اما خیلی شیرینه که حس میکنم تو هستی ،که دل گرفته ی مامان رو آروم میکنی .اون قدر دلم بارونیه که با کوچکترین...
16 اسفند 1391

لباس عید

منو بابایی دلمون نمیاد فقط واسه خودمون خرید عید کنیم .البته بیشتر رفته بودیم سونو و دکتر و بعدش چند تا مغازه رفتیم که فقط  واسه شما خرید کردیم گل من .اینم یه لباس خوشگل واسه فرشته کوچولوی من این لباسای راحتی رو هم مامانی (مامان من) واست خریدن عزیز دلم ...
13 اسفند 1391

جشن نیکوکاری...

سلام دوستای گلم .شاید بعضی از شما یه نذری داشته باشید؛شاید دلتون خواست تو این سال نو دل یه انسان دیگه رو هم شاد کنید .اگه خواستین حتما بیاین پیش ما    http://gtoap.com/      من وشوهری این سایت رو راه انداختیم ؛شاید وسعت دستای ما زیاد نباشه اما محبت که شمردنی نیست. شما هم مارو تنها نذارید دوستای خوبم .  حتی اگه خیلی از ما دورید ونمی تونید کمکی کنید؛تو نوشتن مطالب وب سایت کمکم کنید .برای پدر برام مطلب بزارید حتما ؛منتظرتونم ...
8 اسفند 1391

این روزها...

این روزها دوست ندارم گریه کنم چون یه فرشته ی ناز تو دلمه اما دارم به بهار نزدیک میشم .همون فصلی که قشنگترین فصل خداست و تو دختر خوبم قشنگترین فصل خدا رو واسه پرکشیدنت انتخاب کردی . دارم به سالگرد رفتن الینای عزیزم نزدیک میشم . به بهترین عید عمرم که در کنار الینا یه رنگ و بوی دیگه داشت... میخوام آروم باشم اما سخته،چطور تونستم یک سال بی الینا زندگی کنم .الینایی که شده بود تمام هستی من .از روزی که خواهرت تو دلمه بابا منو نیاورده سرخاکت عزیزم اما خدا شاهده روز و شبی نیست که به یادت نباشم . دختر خوبم دوستت دارم...
1 اسفند 1391

عزیزمامان...

سلام عزیز مامان .نمیدونی این روزا چه حالی دارم ،هنوز نگرانتم اما حس بدی ندارم .بارها رفتم واست لباس بخرم اما نخریدم ! نمی دونم چمه ! خوشحالم یا ناراحت ! از اومدن تو که خیلی خوشحالم ،با زندگی درگیرم؛ از آینده نگرانم ... دوستای خوبم از اینکه نمیتونم یه اسم انتخاب کنم کلافه شدم .باز از اسم های آدرینا یا آترینا خیلی خوشم اومده؛خوش معنی هم هست ولی فک میکنم این اسم ها مد روزه ! یه اسم همیشگی نیست . سر اسم الینا از یه اسم خاص هم خوشم میومد ؛ محیا یعنی زندگی ,معنی محیا واقعیت زندگی منه؛یه زندگی دوباره... .حالا مونم چکار کنم !
29 بهمن 1391

سلام سلام

دوستای گلم بازم یه اسم جدید , جدید که نیست ! تو انتخاب های من جدیده ؛ هلنا :نور و روشنایی  ؛فقط به نظر من دیگه هیچ اسمی از "ه" چه دخترانه چه پسرانه قشنگ نیست ! نکه قراره یه دوجین بچه بیارم به فکر اسم های اونها هم هستم .مگه آینده نگری بد ؟! ...
25 بهمن 1391