آنیتا کوچولوی منآنیتا کوچولوی من، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره

به انتظارت می مانم

دعا کنید

سلام دوستای گلم .از همتون ممنونم که هیچ وقت تنهام نزاشتید و همیشه با نظرات خوبتون دل گرمی بزرگی بودید برام .برای من و آنیتا جونم دعا کنید .دکترش میگه آنیتا رو باید سونو و عکس رادیولوژی کنیم تا یه وقت برگشت ادرار نداشته باشه .وای خدای من ترس تمام وجودمو گرفته ؛سه ماهگی الینا اولین عکس رادیولوژی رو که گرفتیم بچم خیلی اذیت شد .فقط با نگاهش التماس کرد و اشک میریخت الهی بمیرم ؛دیگه طاقت نگاه معصوم آنیتا رو ندارم که بهم التماس کنه بغلش کنم، که بهم بفهمونه خیلی درد داره .عکس رادیولوژی از این قراره که با سوند ادرار مایعی رو وارد مثانه میکنن و منتظر میمونن ببینن برگشت از طریق حالب داره یا نه و بعد سوند رو میکشن و مایع با شدت خارج میشه .چون نوزاد مجار...
4 آبان 1392

گوسفند قربانی

این طفلکی رو بخاطر آنیتا گلی قربانی کردیم و عید قربان کلی مهمون داشتیم ... سلام دوستای خوبم .ببخشید خیلی گرفتار بودم هم آنیتا جون خیلی وابسته شده و اذیتم میکنه (البته اذیت شیرین) هم مهمون داشتم اصلا وقت نت نداشتم .تازه هزارتا کار دارم واسه عید غدیر ؛باید عیدی درست کنم واسه مهمونام آخه من سیدم و خانواده شوهری دیدنم میان.عید غدیر هم پیشاپیش مبارک ...
27 مهر 1392

دلم گرفته...

آنیتای نازم شما خوابیدی گلم اما مامان خوابش نمیبره؛یه شبی مثل امشب دو سال پیش من و مامانم این ساعتها تو بیمارستان از خوشحالی به دنیا اومدن خواهرت خوابمون نمیبرد و دوتامون محو تماشای کوچولوی نازی بودیم که اولین و شیرین ترین تجربه ی زندگیمون بود .بابایی هم تو خونه بود و همش باهم تلفنی حرف میزدیم ؛ اونم از خوشحالی بیدار بود ؛یادش بخیر .هیچ وقت فکر نمیکردم عمر خوشی این قدر کوتاه باشه .دو سال با تمام خوشی ها و ناخوشی هاش گذشت اما هر وقت یاد شب به دنیا اومدن الینای عزیزم میوفتم غرق خوشحالی میشم و با تمام احساس شادی اون شبم رو لمس میکنم اما چه حیف که دنیا موندنی نیست ؛شادیهاشم تموم میشن... دخترم ؛عزیز مامان دوست دارم طوری زندگی کنی که غصه های دنی...
25 شهريور 1392