آنیتا کوچولوی منآنیتا کوچولوی من، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره

به انتظارت می مانم

واکسن چهار ماهگی

دختر گلم ببخش یکم با تاخیر اومدم ،چند روز پیش واکسن چهار ماهگی شما رو زدیم و خیالم از این بابت هم راحت شد .خدا رو شکر فقط یکم گریه کردی و یکمم تب کردی که بهت قطره دادم .خیلی اذیت نکردی گلم ،اینکه میگم اذیت نکردی بخاطر اینه که خودت اذیت میشی واگرنه من مادر عاشق همه چی تم و برای ناراحتیات و اذیت بودنات سنگ صبور .وقتی احساس خستگی میکنم و میخوام سرت غر بزنم یهو به خودم میام و میگم مگه عاشقش نیستی! و عاشقانه بغلت میگیرم و صبورانه آرومت میکنم .عاشقتم مامان جون ... خوردنی من این روزا بدجوری دلبری میکنی ؛حتی بابا که صبح تا ظهر میره اداره کلی دلش برات تنگ میشه ،عزیزم قدر این روزهای باتو بودن رو میدونم و خاطراتش رو پررنگ تو ذهنم نگه میدارم،تو امید و...
15 آبان 1392

این روزها...

سلام دوستای گلم .ببخشید نگرانتون کردم .واقعا نمی تونم بیام نت! دهان آنیتا جونم دوباره برفک زده ؛این بار از داخل گلو شروع شده و مثل اینکه درد میکنه آخه خیلی نق میزنه و اذیت میکنه ؛دیروز بردمش دکتر براش یه داروی ساختنی داد یکم بهتر شده ؛در ضمن دکترآقا گفت پستونک نده، بدجوری هم به پستونک عادت کرده اون قدر نق میزنه و گریه میکنه تا مجبور بشم بهش بدم ،همین که پستونک میرسه دهنش چنان آرامشی میگیره که چشاش خواب میره طفلک نازم معتاد شده ------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------ بعدا نوشت : واسه مساله ی سونو و عکس رادیولوژی بابای آنیتا دلش راضی نمیشه ما هم فعلا ...
14 آبان 1392

دعا کنید

سلام دوستای گلم .از همتون ممنونم که هیچ وقت تنهام نزاشتید و همیشه با نظرات خوبتون دل گرمی بزرگی بودید برام .برای من و آنیتا جونم دعا کنید .دکترش میگه آنیتا رو باید سونو و عکس رادیولوژی کنیم تا یه وقت برگشت ادرار نداشته باشه .وای خدای من ترس تمام وجودمو گرفته ؛سه ماهگی الینا اولین عکس رادیولوژی رو که گرفتیم بچم خیلی اذیت شد .فقط با نگاهش التماس کرد و اشک میریخت الهی بمیرم ؛دیگه طاقت نگاه معصوم آنیتا رو ندارم که بهم التماس کنه بغلش کنم، که بهم بفهمونه خیلی درد داره .عکس رادیولوژی از این قراره که با سوند ادرار مایعی رو وارد مثانه میکنن و منتظر میمونن ببینن برگشت از طریق حالب داره یا نه و بعد سوند رو میکشن و مایع با شدت خارج میشه .چون نوزاد مجار...
4 آبان 1392

گوسفند قربانی

این طفلکی رو بخاطر آنیتا گلی قربانی کردیم و عید قربان کلی مهمون داشتیم ... سلام دوستای خوبم .ببخشید خیلی گرفتار بودم هم آنیتا جون خیلی وابسته شده و اذیتم میکنه (البته اذیت شیرین) هم مهمون داشتم اصلا وقت نت نداشتم .تازه هزارتا کار دارم واسه عید غدیر ؛باید عیدی درست کنم واسه مهمونام آخه من سیدم و خانواده شوهری دیدنم میان.عید غدیر هم پیشاپیش مبارک ...
27 مهر 1392

دلم گرفته...

آنیتای نازم شما خوابیدی گلم اما مامان خوابش نمیبره؛یه شبی مثل امشب دو سال پیش من و مامانم این ساعتها تو بیمارستان از خوشحالی به دنیا اومدن خواهرت خوابمون نمیبرد و دوتامون محو تماشای کوچولوی نازی بودیم که اولین و شیرین ترین تجربه ی زندگیمون بود .بابایی هم تو خونه بود و همش باهم تلفنی حرف میزدیم ؛ اونم از خوشحالی بیدار بود ؛یادش بخیر .هیچ وقت فکر نمیکردم عمر خوشی این قدر کوتاه باشه .دو سال با تمام خوشی ها و ناخوشی هاش گذشت اما هر وقت یاد شب به دنیا اومدن الینای عزیزم میوفتم غرق خوشحالی میشم و با تمام احساس شادی اون شبم رو لمس میکنم اما چه حیف که دنیا موندنی نیست ؛شادیهاشم تموم میشن... دخترم ؛عزیز مامان دوست دارم طوری زندگی کنی که غصه های دنی...
25 شهريور 1392